درحالحاضر فضای حاکم بر رسانهها و افکار عمومی در اغلب کشورهای منطقه خاورمیانه و جهان، به نفع مهاجرینی است که بخشی از آنها آوارگان کشور جنگزده سوریه و بخشی دیگر، شهروندان کشورهای دیگری هستند که میخواهند به هر ترتیب، خود را به اروپا برسانند! موضوع آوارگان و مهاجرین، آنقدر توجهبرانگیز شده که حتی خبر مربوط به یک جوان مهاجر اهل سوریه که سگ خود را نیز در مسیر دشوار آوارگی و کوچ با خود همراه کرده است، در رسانههای جهان، بازتاب پیدا میکند و دوربینهای اغلب شبکههای تلویزیونی جهان، نشان میدهند که این جوان وفادار، سگ خود را رها نکرده و او را در یک سبد پلاستیکی قرمزرنگ به همراه خود برده و دو اسکیت نیز به این سو و آن سوی کولهپشتی خود، آویزان کرده است. موج عواطف انسانی جهانیان و توجه و التفات آنان به مهاجرین، با نشان انتشار گسترده عکس جسد بیجان طفل سه ساله کرد سوری در ساحل بودروم ترکیه، بیش از پیش تقویت شد و خیلیها نگران آنها هستند. اما بگذارید از خود سوال کنیم: آیا همه آوارگان و مهاجرینی که راه اروپا را در پیش گرفتهاند و خود را به آب و آتش میزنند، لزوما انسانهای بیچاره و بینوایی هستند که باید برای آنها دلسوزی کنیم؟ بگذارید اینگونه سوال کنیم: چرا بیش از چهار میلیون آواره سوری در ترکیه، لبنان، اردن و اقلیم کردستان عراق، در کمپها، شهرها و روستاها زندگی میکنند و شرایط سخت و دشوار زندگی در کمپ یا کار با نصف دستمزد عادی کارگری را تحمل میکنند، اما خود را به دریا نمیزنند و راه مرز بلغارستان و مجارستان را انتخاب نمیکنند؟ به راستی چه شده است؟ در سوریه چه اتفاق جدیدی افتاده است؟ اخبار واقعی و میدانی سوریه نشان میدهد که در چند ماه اخیر موج حملات داعش و هواپیماهای بشار اسد گستردهتر و خطرناکتر نشده و شهرها و روستاهای مناطق جنگزده سوریه، نسبت به چند ماه پیش غیرقابلتحملتر نیستند و اساسا همه آوارگان و مهاجرین، شهروندان و اتباع سوری نیستند و در بین هزاران مهاجری که هماکنون در ترکیه و یونان و مجارستان، در انتظار ورود به آلمان، انگلیس، فرانسه، هلند، آمریکا و کانادا هستند، صدها افغانی، بنگلادشی، کرد عراقی، ایرانی و شهروندان دیگر کشورها نیز وجود دارند و در یک کلام، بخشی از اهالی «شرق»، تمایل دارند هر طوری شده خود را به «غرب» برسانند. اما همه این شرقیها جنگزده و بمباران دیده و قحطیکشیده نیستند، بلکه آوازه رفاه و آرامش غرب، بسیاری از مردم منطقه خاورمیانه را به سوی خود جذب میکند.
رفاه، تامین اجتماعی، امکان کار، گستردگی بیشتر قلمرو آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی، امکان تحصیل در شرایط ایدهآل، زندگی توام با هیجان و آدرنالین و تفریح، مجموعه فاکتورها و عوامل مهمی هستند که انسانهای کشورهای خاورمیانه را به سوی خود جذب میکنند و از آن جایی که به راستی در کشورهای این منطقه از جهان، فاکتورهایی که برشمردیم، در وضعیت چندان مطلوبی نیستند، هر سال بر آمار متقاضیان کوچ و غربت، افزوده میشود. در این تابلوی تراژیک، دو نکته بسیار تاسفبرانگیز وجود دارد: نخست اینکه؛ در بسیاری از ممالک و کشورهای منطقه ما، دولتها همچنان با عادات و تفکرات پدرسالارانه خود، با مدرنترین ابزارها، باز هم در اغلب حوزههای اجرایی و کاری و مدیریتی، باز هم در جا میزنند و نمیتوانند به شکل کارآمد و رضایتبخش عمل کنند، علاوه بر این، فساد، سوء مدیریت و رانت و پولشویی و به تبع آنها، بیکاری و تورم، زندگی را بر بخش مهمی از افراد این جوامع سخت و دشوار کرده است. نکته دوم این است که اغلب افرادی که راه غربت در پیش میگیرند، آگاهی و اطلاع چندانی از وضعیت کشور مقصد ندارند و نه در جستجوی کار و حرفه و فضایی برای زحمت کشیدن و عرق ریختن، بلکه به دنبال سایه و چتر تامین اجتماعی و زندگی بدون تلاش و فعالیت هستند و در شرایط کنونی میلیونها تن از این تیپ غالب از مهاجرین، در کشورهای اروپایی و آمریکا، سربار دولتها و کشورهای میزبان شدهاند.
بگذارید بدون تعارف و سانسور، این واقعیت را قبول کنیم که کشور ما نیز یکی از کشورهایی است که هر ساله دهها هزار نفر از شهروندان آن عزم رفتن میکنند و بسیاری از آنها در دام کلاهبردارها و شبکههای مافیایی قاچاق انسان میافتند و به مقصد نمیرسند یا در ترکیه و یونان معلق و آویزان میمانند. در میان افرادی نیز که به اروپا رسیدهاند، کم نیست شمار افرادی که در فرم درخواست پناهندگی، حاضرند خود را دارای تمایلات همجنسگرایانه معرفی کنند یا اینکه اعلام کنند دین خود را به مسیحیت تغییر دادهاند! هرچقدر اقدام این دسته از مهاجرین و پناهجویان، زشت و منافی با کرامت انسانی و ملی باشد، باز هم نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که نخستین وظیفه هر دولتی، تامین رفاه، آزادی و امنیت شهروندان است و اگر کشورهای منطقه خاورمیانه و از جمله ایران، در حوزههایی همچون اشتغال، بیمه، تامین اجتماعی، فراهم آوردن امکان کار، تحصیل و تفریح، اقدامات زیربنایی و جدی انجام ندهند، درآینده، کشورهای اروپایی و غرب، از این امکان و ابزار مهم برخوردار خواهند شد که با استفاده از شرقیهای در غرب زیسته، برای آینده این گوشه از جهان، برنامهریزی کنند و تصمیم بگیرند.